پیاده رو
پیاده رو

پیاده رو

دی دی ری ری، دی دی ری ری، دی دیم دی ری ری!

بشکن بشکنه

بشـــکن

من نمی شکنم

بشـــکن

من نمی تونم

میتــونی

چطوری بشکنم؟

تـــق تـــق

چطوری بشکنم

تـــق تـــق

اینجا بشکنم یار گله داره

اینجا بشکنم یار گله داره

اونجا بشکنم یار گله داره

این عاشق بیچاره چقدر حوصله داره

حاجی فیروزم

بـــله

سالی یه روزم

بـــله

 

 

پنی یک:

 

اینو گوش بدید! عــــیـــــــــدتــــــــونــــــــــم مبــــــــــــارک!


آدم قحط بود آخه؟

فقط همینو بگم که از صبح واسه مردن یکی از شخصیتای انیمه ای که دارم می بینم عزاداری گرفتم و اصلا چرا باید میمرد؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟ :جیگر

 

In my world...

پنجره ی اتاقمو خیلی دوست دارم. یه جورایی مث یه دریچه رو به دنیای آسمون میمونه. خوشحالم که خونه ای که پنجره ی اتاق رو بهش وا میشه، میراث فرهنگیه و قرار نیس خراب بشه و امید به این دارم که خونه های کناریشم صاحبای کوالایی داشته باشه که حالا حالاها قصد ساختن و بالا بردن خونه هاشونو ندارن تا بتونم آسمون اون دور دورا و کوهایی که نوکشون برف نشسته رو ببینم! :همر

 

وقتی میخوام درس بخونم پرده ی اتاقو میکشم. اگه پرده کنار باشه یهو می بینی دوساعت گذشته و من هنوز دارم فک میکنم این ابر کوچولوئه شبیه چیه؟ از اون جا که فعلا از درس و مدرسه خبری نیستو و پرده ی اتاق کناره، من دارم فک میکنم اون ابر درازه شبیه چی میتونه باشه! ینی جوابشو پیدا کردما منتها اسمش یادم نمیاد! سگ و گربه؟ سگ-گربه؟ هـــــــــــان! گربه سگ! کارتونشو یادتون میاد؟

 

بعد از این که متن بالا رو تایپ کردم، چرخیدم سمت پنجره و گربه سگ دیگه نبود! الان یه جور ماهی پرنده جاشو گرفته. یه جور هواپیمایی که نیششم بازه داره میره سمت ماهیه. یه تک شاخ ریزه میزم نشسته یه گوشه ی آسمون و سرش به کار خودشه. اوه! الان تبدیل به اسب شد! :|

 

آسمون چیزای زیادی واسه کشف کردن داره. از ابراش بگیر تا ماه و ستاره هاش. خیلی از آدمای دور و برم نمی تونن بیش تر از دو ثانیه به خورشید نگاه کنن و من خیره میشم بهش و اجازه میدم نورشو از لا به لای انگشتام رد کنه. 

 

شاید آدمای دور و برم دوست نداشته باشن اینو بشنون ولی من آسمون بالای سرمو بیش تر از بعضیاشون میشناسم. من با خورشید بازی کردم، ماهو سرکار گذاشتم و ابرا رو کشف کردم. صورت فلکیایِ خودمو ساختم و هربار راه جدیدی پیدا کردم واسه کشف کردنشون!

 

همین الان دارم یه بز می بینم که خیلی شبیه یکی از شخصیتای انیمیشنای میازاکیه! :D

 

یه عالمه لبخند! :)

اون لحظه که میگه مرسی از بودنت! :)

 

Just Be Yourself!

همان طور که داشتم موهایم را شانه میکردم یکهو به سرم زد که لاک بزنم. شاید مقوله لاک زدن اصلا موضوع خاص و جالب توجهی نباشد ولی می دانید برای کسی که عمری دلش خواسته موتورسواری کند و به قول دوستان صخره ها را درنوردد، لاک زدن یک جور رفتار خیلی به درنخور است که اصلا و ابدا به دست و صورت زخمی و کفش هایی که به یک سال نکشیده پاره می شوند نمی آید.

 

بعد موهایم را با کش مشکی رنگم دم اسبی بستم و دعا دعا کردم مامان نبیند که من دارم در کمدش دنبال لاک می گردم. 


به هرحال الان لاک صورتی رنگی بر روی ناخن هایم جا خوش کرده و.....

 

تایپ کردن چقدر با لاک صورتی بهتر است!

 

کوچک ولی بزرگ! :)

اینجوریه که نشستی، حوصله هیچیو نداری، زل زدی به صفحه ی مانیتور و منتظری یه معجزه از آسمون درست بیوفته وسط اتاق و یهو یه نوشته ی خوب، یه امید خیلی کوچیک، میتونه تو رو دوباره به زندگی برگردونه!


پنی یک:

 

این وبلاگایی که آرشیوشون یه جور طلای مکتوبه!

از اون موتور خفنا!

ترک موتور بنشان مرا، آواز ایرج را بخوان

اصلا بدزدم نیمه شب، اصلا مرا بیهوش کن!


پنی یک: 

 

اینم واسه اون قاتل موتورداره که قراره منو بدزده! :D


پرسه در وبلاگ ها_2

بزرگ ترین ظلمی که می توانید به خودتان بکنید، این است که اجازه بدهید آدمی زندگیتان را به دو قسمت قبل و بعد از خودش تقسیم کند.


از این وبلاگ


اسم میخوام واسشون!

دستم رو تو بسته ی شکلاتا می کنم و یه دونه از اون سنگیاش برمیدارم. بعد لازم به ذکره که در این روزگار آدم باید مواظب باشه که شخصیتش بر چه اساسی داره شکل میگیره، یعنی میگم تو این روزگار که یه بسته شکلات سیصد گرمی شده نه هزار تومن، آدم همون طرفدار محیط زیست و خوردن هوای مفت باشه [که بعید نیس در آینده ای نزدیک پولی بشه] خیلی ارزون تر تموم میشه.

 

داشتم میگفتم! نگاهم میره سمت اون چارتا تخم اژدهایی که قایم کردم بین شکلاتا. می دونین هیچ کس نمیدونه که اونا تخم اژدهای واقعین. همه فک میکنن اونام چارتا شکلات دیگن که روکششون شکل تخم اژدهاست ولی من میدونم.

 

باید به درگاه باری تعالی شکر کنم که کسی ندیده من اون چارتا تخم اژدها رو پیچیدم لای شال گردن قهوه ایم که جاشون گرم و نرم باشه. همین الان بلند شدم که لونه‌شون رو بذارم رو تختم و متاسفانه لونه‌شون زیاد محکم نبود. همشون ریختن زمین و گس وات؟ نشکستن. پس اونا تخم اژدهای واقعین. اگه نبودن تا حالا زیر دست من دووم نمیاوردن.

 

یکی از اژدهاها نژادش با بقیه فرق میکنه. تخمش دونه های مشکی داره ولی مال بقیشون دونه های قرمز داره ولی این نباید باعث بشه بقیشون فک کنن من بین اژدهاهام فرق میذارم. قول میدم همشون خفن بشن، بالای خیلی بزرگ دربیارن و آتیششون بتونه تا اونور شهر بره.

 

"من قول میدم بهتون!"

 

من منتظرم اژدهاهام سر از تخمشون دربیارن. من منتظرم! :)

 

اژدهاهام هنوز اسم ندارن!

اسمایلی خرذوقِ پاچیده به دیوار!

- به نظرت اون دختره خوشگله؟

 

+ آره!

 

- میدونی! تو همه رو خوشگل می بینی؟

 

+ مگه نیست؟

 

- ای کاش همه ی ما چشمای تو رو داشتیم! تو همه رو خوشگل می بینی!

 

+واقعا؟

 

- آره میدونی تو همونی که چشماشو شسته!