پیاده رو
پیاده رو

پیاده رو

از جمله دعواهایی که فقط با یه خواهر میشه انجام داد!

به هرحال من سر یه آبنبات چوبی دعوا کردم.

 

نزدیک بود خون همو بریزیم.

 

ولی خو الان خوبم!

 

پنی یک:

 

آبنبات مذکور بدمزه از آب دراومد! :D

تریپ همه چی آرومه مثلا!

هدفون جدیدم، "جوبی"، که آیناز معتقده واقعا اسم مزخرفی داره و ترجیح میده جودی صداش کنه و هردفعه با "اگه دیگه گذاشتم برش داری!" از سوی من مواجه میشه رو گوشام بود و مانع از ورود هرگونه صدای ترمز زدن و راه افتادن و بوق زدن ماشینا میشد. پِلی رو که زدم سینا حجازی شروع کرد به خوندن. خیلی وقت بود منتظر یه چیز جدید بودم و ببینین! چی میتونه از این جدیدتر باشه؟ آلبوم سینا حجازی! وقتی با اون صداش که به قول بچه ها وقتی میخونه انگار داره میخنده. وقتی میگه " گریه نمی کنم ولی هوا بارونیه، به غصه میخندم حالا این یه هارمونیه" یا وقتی میگه " دِدِدِ دِرفیق دِ نشد، دِدِدِ دِرفیق دِ بخند، بیا باهم آواز بخونیم بالاتو وا کن و چشماتو ببند" دنیا بهتر میشه. یه جورایی راحت تر میشه خندید. راحت تر میشه فکر کرد. راحت تر میشه  آبنبات چوبی رو بندازی گوشه ی لپت و دست رفیقتو بکشی و ببری پرواز کنی باهاش. بعد لبه ی جدول راه بری و اون بگه "همین؟" ولی بعدش خودش راه بیوفته از روبرو پرواز کنه و بخوره بهت و بشه یه پرواز ناموفق! :D

 

من واقعا داره بهم خوش میگذره. آهنگای خوب، فیلمای خوب و یه عالمه بیکاری به مدت یک هفته! یه چیزایی کم هست این وسط مسطا ولی هیچ وقت نمی تونم منتظر باشم تا همه چی رو باهم داشته باشم و بعد خوشحال باشم. ویولن زدنم داره روز به روز بهتر میشه و everything is very good و اینا! :D

 

درختا، درختا، درختا و همانا درختا!

Here is the big difference!

بیش تر مردم غمگینن و دنبال دلیلی واسه خوشحال بودن میگردن. من خوشحالم و منتظرم ببینم کدوم غمی میتونه منو ناراحت کنه. اونقدری که نتونم بخندم!

عینک

Be What You Want To be. Not What Others Want To See!

 

کسایی رو داشته باشی که بتونی باهاشون بخندی، بی دغدغه، بدون نگرانی!

و این هشداری بود برای بقیه مومنان!

"و آنان دوگروه بودند: گروهی که دوان دوان راهی نمایشگاه کتاب شده و کتاب ها را خریده و برگشته و آن چنان که شایسته انسان باایمان است به خواندن آن مشغول شدند و گروه دیگر، کسانی که نمایشگاه کتاب را قورت داده که اجر زیادی شامل این عمل است اما این گروه اجر خود را به وسیله پزهای فراوان و راه انداختن آب دهان بقیه مومنان از بین برده اند و وای بر آنان. که عذاب سخت الهی شامل حال آنان است!"


برای آیندگان_6

از دعوا و جر و بحث نترس!

 

اگر دوست دوست باشد، اگر رفیق رفیق باشد، اگر رابطه رابطه باشد، همه چیز حل خواهد شد.

 

درست مثل این می ماند که تندبادی بخواهد درخت کهنسالی را ریشه کن کند. رابطه که ریشه داشته باشد، طوفان که سهل است، هیچ بلای آسمانی قادر به از پا انداختنش نخواهد بود. 


پنی یک:

 

یه جام خونده بودم وقتی دعوا پیش میاد که دونفر بیش از حد به هم نزدیک شده باشن. اصطکاک و این حرفا...

زند زبرین، زند زیرین، ترقوه، کتف،...

الان کتاب زیست اون گوشه نشسته داره با خودش غر میزنه که "دختره ی ایکبیری رو ببینا! من اصلا نمی فهمم این واسه چی رشته‌ش رو تجربی انتخاب کرده؟ نونت نبود؟ آبت نبود؟ تو که از صب حداقل سه تا درس دیگه کتاباشونو لمس کردی و ورقشون زدی، واسه حفظ آبرو یه دستم به ما بزن که دلمون خوش باشه توام زیست میخونی." 

 

صدای غرغراشو میشنوم. منتها کتابای زیست اونجوری نیستن که بشه روخونیشون بکنی و بعدشم به به چه چه زنون به خودت افتخار بکنی که what a perfect student و اینا!

 

کتابای زیست قوه ی تخیل میخوان، تحلیل میخوان، "بیشتر"، "بعضی"ـیاش پدر آدمو درمیارن. کتابای زیست حوصله میخوان که اینجانب دوروزیه ندارتش. حالا این که این حوصله رو کی پروندتش و کجا پروندتش و اینا رو باید از مهمونیای کذایی و "خدایا چی میشد دختر منم شبیه دخترای مردم میبود؟"ِمامان پرسید. من نمیدونم کفش پاشنه هفت سانتی پوشیدن و چشم گفتن به هر بنی بشری و لبخند زورکی زدن از من دختر واقعی میسازه؟ اگه میسازه صدسال سیاه نمیخوام بسازه.

 

کتاب زیست الان داره میگه بیا اسم ماهیچه های مختلف بدنتو یاد بگیر و هروقت که سرت سوت کشید از این همه حرفا و کارای مزخرف، به جای مشت کردن دستات و تند تند نفس زدن، اسم ماهیچه ها رو از بالا به پایین، از پایین به بالا و حتی ضربدری بگو. انقدر بگو تا آروم بشی. تا یادت بره. هی بگو "دلتایی، ذوزنقه ای، دنده ای بزرگ، سینه ای بزرگ،.." هی بگو.

 

بهش میگم "نظرت درمورد استخوونا چیه؟" اونام کار ماهیچه ها رو میکنن؟" یه کم خودشو خم میکنه و جواب میده "آره، آره! منتها واسه مراحل حاد. اون جایی که حس کردی که میتونی طرف رو بکشی و همه ی اعدام و زندان و ایناشو به عهده بگیری از استخوونا استفاده کن. هی بگو زند زبرین، زند زیرین،  ترقوه، کتف،.."

 

بهش میگم میدونه که داره شبیه من میشه؟ میگه از کجا میدونم خودم دارم شبیه اون نمیشم؟ سوال خوبیه. روش فکر میکنم!


آدمی را آدمیت لازم است!

یه چیزی که نمیتونم در مورد آدم بزرگا درک کنم همین فراموشیشونه. میگم یعنی یادشون رفته بچه بودن چجوریه، نوجوون بودن چجوریه. همشون وقتی صحبت میرسه به "نحوه رفتار با نوجوانان" [مثل این که نوجوان یه موجود غیرقابل تربیته که از یه سیاره ی ناشناخته اونور کهکشانا اومده!] همشون عین بلبل بلدن حرف بزنن و اگه ولشون کنی از موفقیتایی که در این زمینه داشتن [زمینه رام کردن این موجودات ناشناخته!] میتونن برات داستان ها بگن و حماسه سرایی ها بکنن. 

 

نمی فهمم! این که آدم بزرگا فکر میکنن هرجوری دلشون خواست میتونن با ما حرف بزنن و عب نداره اصلا، ما که نمی فهمیم ناراحت شدن چیه. مهم فقط اینه که ماها لال بشیم و در برابرشون مثل پاستیل منعطف باشیم. همیشه اونی که باید خفه بشه ماییم و آخرشم ما از چیزی به نام "ادب" برخوردار نیستیم. 

 

خیلیاشون حتی فک میکنن روشن فکرتر از اینا تو دنیا پیدا نمیشه و اصلنم مهم نیست که چارتا کتاب تو عمرشون بیش تر نخوندن. اصلا اینا روشن فکر به دنیا اومدن، روشن فکر زندگی میکنن و روشن فکرم از دنیا میرن. 

 

آدمای درس درمونیم هستن این وسط. طرف واقعا میدونه واسه چی داره زندگی میکنه و صرفا فک نمیکنه درمورد هرچیزی حق با خودشه. 

 

میگم یعنی آدم باشید!

 

هیچی، همین دیگه!


we can be bad as we can be good!

Murder lives forever
And so does war
It's survival of the fittest
Rich against the poor
At the end of the day
It's a human trait
Hidden deep down inside of our DNA

One man can build a bomb
Another run a race
To save somebody's life
And have it blow up in his face
I'm not the only one who
Finds it hard to understand
I'm not afraid of God
I am afraid of Man

Is it running in our blood
Is it running in our veins
Is it running in our genes
Is it in our DNA
Humans aren't gonna behave
As we think we always should
Yeah, we can be bad as we can be good

Underneath it all, we're just savages
Hidden behind shirts, ties and marriages
How could we expect anything at all
We're just animals, still learning how to crawl

We live, we die
We steal, we kill, we lie
Just like animals
But with far less grace
We laugh, we cry
Like babies in the night
Forever running wild
In the human race

Another day, another tale of rape
Another ticking bomb to bury deep and detonate
I'm not the only one who finds it hard to understand
I'm not afraid of God
I'm afraid of Man

You can see it on the news
You can watch it on TV
You can read it on your phone
You can say it's troubling
Humans aren't gonna behave
As we think we always should
Yeah, we can be bad as we can be good

Underneath it all, we're just savages
Hidden behind shirts, ties and marriages
How could we expect anything at all
We're just animals, still learning how to crawl
Underneath it all, we're just savages
Hidden behind shirts, ties and marriages
Truth is in us all, cradle to the grave
We're just animals still learning to behave

All the hate coming out from a generation
Who got everything, and nothing guided by temptation
Were we born to abuse, shoot a gun and run
?Or has something deep inside of us come undone
Is it a human trait, or is it learned behavior
?Are you killing for yourself, or killing for your savior

Underneath it all, we’re just savages
Hidden behind shirts, ties and marriages
How could we expect anything at all?
We’re just animals still learning how to crawl
Underneath it all, we’re just savages
Hidden behind shirts, ties & marriages
Truth is in us all, cradle to the grave
We’re just animals still learning to behave

 

                                                                           savages

The Theory Of Everything

- گفته بودین که به خدا اعتقادی ندارین. پس فلسفه ای برای زندگی دارید که بهتون کمک کنه؟


+ واضحه که ما فقط گونه ای پیشرفته از اولیه ها هستیم روی یه سیاره ی کوچک، که به دور ستاره ای متوسط میگرده در حومه ی بیرونی صدها میلیارد کهکشان.

 

اما...

 

از زمان طلوع تمدن، مردم در طلب یافتن قانون اصلی حاکم بر دنیا بودن. باید چیز خیلی خاصی در رابطه با حدود و کرانه های جهان وجود داشته باشه و چه چیزی میتونه از این خاص تر باشه که هیچ حد و مرزی وجود نداره؟!

تلاش انسان ها هم نباید مرزی داشته باشه.


ما همگی با هم متفاوتیم. زندگی هرچقدر بد به نظر بیاد...

همیشه کاری هست که بشه رفت سراغش و توش موفق شد.

 

تا زمانی که زندگی هست ، امـیـد هم هست!