پیاده رو
پیاده رو

پیاده رو

حالا نظرشونو میگنا!

بعد من هروقت یکی به چیزی میگه در مورد اسم وبلاگم، میرم میشینم فکر میکنم، بعد گوشیمو درمیارم، آهنگ محدودیت بنیامین رو میذارم و وقتی میرسه به این قسمت: 

 

"خودتو دیوونه کردی که دلم باهات نمونه، من دلم میخواست بمونم توی اون دیوونه خونه"

 

گوشی رو خاموش میکنم و برمی گردم سرکارام! :D

 

آبانه، برگ ریزونه!

ساعت هفت و ربع صبح بود، طبق معمول حالش خیلی خوب بود. نه این که حالش خوب نباشد ها، فقط صبح ها خیلی بهترتر است! نشسته بود توی ماشین و رادیو، پیانوی محشری پخش می کرد. چه کسی گفته لحظه های حساس زندگی آهنگ ندارد؟!

 

خیابان ها پر از برگ هایی شده اند که پرواز می کنند، که دختری سعی می کند با کفش های زردش بپرد وسط اجتماعشان و سکوتشان را به هم بریزد. که دختری چشم هایش را می ببندد و تا بشنود. بشنود صدای دنیا + صدای قدم هایش را!

 

پنی یک:  آیناز معتقده که "من امتحان ندارم مگه؟" و جواب میگیره که " دو تا امتحان!"

 

پنی یک: زنده باد امید به زندگی!

 

 پنی سه:  الان میتونم برم بالا بپرم رو ابرا حتی، ولی چرا ابرا نیان پایین من بپرم روشون؟!


این تیکه فلز خارق العاده!

باد می خورد توی صورتم، صدای گوشخراشش می پیچید در گوشم، دست هایم را بند کرده بودم به دوتا فلز کنار پایم و لبخند می زدم به همه آدمای این شهر!

 

موتور ها فوق العاده اند!


with these lines!

برگ های ریز زرد و نارنجی سطح سنگ فرش را پوشانده و قدم های سریع دختری که سعی دارد با سرعت هرچه تمام تر قدم بردارد و همزمان قانون همیشگی " پا روی خط های سنگ فرشا نذار!" را رعایت کند

سکانس برتر

بارون نم نم می باره و زمین دون دون شده با قطره های بارون. ولو میشم روی زمین و سرمو می گیرم رو به آسمون، صدای جیغ یه نفر میاد که "شلوار ورزشیت سفیده ها!" و به دنبالش "گورباباش!" 

 

بچه ها دورم حلقه میزنن و یه نفر میگه "معرفی می کنم دیوونه کلاس!"

 

و نفر بعدی که ادامه میده "البت دیوونه ای که بیست می گیره!"

 

و خب صدای "نشستین جلوی دوربین الاغا" همه رو از جا می پرونه بعدش!


این است معجزه طبیعت! :D

بعله! امروز که در راه بازگشت به خانه با اتوبوس [ بعله! با اتوبوس برگشت می کنیم، منتظر پست های آتی باشید که مخ خورده خواهید شد!]، فکر نیم نمره ای بودم که سر "اکتین" کم شد و بسیار غمباد گرفته بودم که از اتوبوس پیاده شده و مناظر سرسبز [ در این مورد نیز مخ خورده خواهید شد!] میدان را دیده و بسیار به وجد آمده و خوشحال و شاد و خندان و آهنگ زیرلب زمزمه کنان راهی خانه شدم!

 

خواستم بدانید که لقب دیوانه بدون حکمت و تدبیر نیست، باشد که غافل نشوید!

 

 

پنی یک: این شکلکه چقد باحاله!

 

پنی دو: چقد خوش می گذره!


انگیزه، امید، باید باشه!

نوک انگشتانم تاول زده، کف هر دو دستم رنگی رنگی شده و دفتر قرضی از گوشه میز داد می زند که بیا و بقیه ام را هم رونویسی کن! 

 

والتر سرافکنده است از تاول هایی که روی انگشتانم درست کرده و خودکار رنگی هایم عین خیالشان هم نیست و مغرور زل زده اند به من که "تقصیر خودت است که هنوز طرز استفاده از خودکار را بلد نیستی!" و دفتر قرضی را هم نمی دانم چه احساسی دارد راستش! دفتر قرضی غریبه است در میان این همه آشنا!


یک، دو، سه!

یک عدد دیوونه در تلاش برای استفاده از آخرین لحظات تابستون!

 

 

پنی یک: ولی من همیشه مدرسه رو دوس داشتم! [ اسمایلی پرتاب دمپایی و گوجه توسط خوانندگان!]

 

می تونن همه زندگی آدم باشن!

کلاه سفیدمو که لبه های نارنجی داره از ته کمد می‌کشم بیرون، هدفونمو از کتابخونه بالای کامپیوتر، از روی ورقای آزمونای قلم چی برمی دارم و کولمو از پشت در قهوه ای رنگ اتاق می‌ندازم وسط اتاق. این کوله قبلیم خیلی شبیه یه اژدهای دهن گنده بود، می دونید، هیچ وقت بسته نبود!

 

بنداشو بلند می کنم تا درازتر بشن و کوله بیاد پایین تر، همون جوری که همه دختر دبیرستانیا می‌کنن! موهامو دم اسبی می‌بندم و از لای کلاه لبه دارم رد می‌کنم، هدفونمو برمی‌دارم و وصلش می‌کنم به گوشی سفید و پرتش می‌کنم کنار کوله اژدهاییم.

 

هدفونمو می‌ذارم رو گوشام، "هی کنار این کلاهه چقدر خفنه!" سلام نظامی به خودم میدم و کوله رو برمی دارم و لپتابم می‌زنم زیر بغلم و راهی پذیرایی خونه میشم. سینا حجازی مناسب ترین آدم واسه این موقعیته، می دونید با اون صداش که لبخند داره توش، با من که همیشه نیشخند دارم!

 

پاهامو می‌ندازم رو میز و آپ جدیدمو می‌نویسم. چند دقیقه قبل با موتورم ویراژ دادم تو خونه و سر به سر بقیه گذاشتم باهاش! راستی قرار شد بابا تا نیم ساعت دیگه با لواشک و آدامس و کاکائو برگرده، سور و ساتم کامل میشه!

 

بقیه می‌گن من اصلا شبیه دخترا نیستم، من اشتباه دنیا اومدم ولی قبول ندارمش! با این که همیشه نیشخندمو داشتم موقع این حرفشون ولی به نظرم دنیا اومدم که قانون بشکنم! لیلی چی می گفت؟ مثال نقض قوانین؟ همون!

 

و بالاخره...

 

یه دختر خیلی خفن این جا زندگی می کنه، یکی که همه زندگیش جمع شده تو کولَش و هدفونش و کلاه لبه دارش!

یه روز خوب به روایت تصویر! :)

زیاد عاشق خودکار رنگی نیستم به هرحال!

 

عاشق آل استارم نیستم که!

 

پوست پلنگ که!

 

چای به معرف حضورتون هست که!