پیاده رو
پیاده رو

پیاده رو

ینی غلط بخورم دیه!

هیچ وقت، هیچ وقت شوقیاتتون رو با بقیه تقسیم نکنید! خنثی

ینی همچین میزنن تو پوزتون که نفهمین از کجا خوردین. مکالمه ی پایین تلاش نافرجام اینجانب در تقسیم کردن تعدادی از آهنگای موردعلاقه خودم با فک و فامیله. درست همون لحظه ای که بعد تموم شدن آهنگ من میخوام بگم دیدین چه قشنگه و اینا که:

 

- آهنگ قبلیه مال کی بود؟ چقد عتیقه بود!

 

- باو بزنین یه ترک دیگه!

 

و یه سریم ادای خواننده ی مذکور رو درمیارن که باید پاشیدشون به دیوار ولیکن...

 

و در طی این مکالمات بنده به حالت دونخطه خط صاف زل میزنم تو دوربین و کف دستمو داغ میذارم که دیگه شوقیاتمو با بقیه تقسیم کنم!

و چنین شد سر کلاس زبان!

?If you could meet a famous person who would you meet-  

 

توجهتون رو به جوابا جلب میکنم! خنثی

 

jennifer lopez -   

 

an actor or an actress -  

 

no one -   

 

D.J.MacHale :من  

 

- چی؟

 

- کی؟

 

- همم؟

 

پاتریک خنگ و ایضا خودم! :D

بعد این که مردم تو امتحانا سر سوالای مفهمومی و پیچیده و خیلی خاص میمونن و ما دوتا سر مسخره ترین و راحت ترین سوالای موجود، میتونه نشونه چی باشه؟!


صرفا جهت اطلاع!

اطلاعات صحبت می کنه:

 

مطلب قبلی توسط نویسنده خونده نشده، هرگونه اشکال تایپی، ویرایشی، نگارشی، زبانی، بیانی، ساختاری و کل کتاب زبان و ادبیات فارسی رو به بزرگی خودتون ببخشید!

 

نیشخند

عشقه این قندمون!

- خانم خانم اون جا رو ببینید [ اشاره به کاغذی! ] کلاس ما رتبه اول مدرسه شده!عینک

 

خم میشه رو کاغذ و بعد با یه ژست منحصر به فرد عینکشو در میاره و میزنه به چشمش. کاغذ رو میخونه و میپرسه: 

 

- براساس چیه اینا؟

 

- خانم براساس ادب، کمالات، فضل، هوش! :))

 

- نه بابا! بذار [ درحال برداشتن ماژیک ] منم یه چیزی اضافه کنم. مقام اول سخن وری در مدرسه!

 

- =)))

فوران کدبانویی از هر سلول!

از آدمی که باید با ماسک و ذخیره اکسیژن بیوفتی به جون اتاقش چه انتظاری میشه داشت؟!


کبود شدیم از خنده!

و وایت برد نوشتن که فردا کلاسای پژوهش سرا برگزار میشه. نازنین با چشمای خمار رو به من: معلمش کیه؟

 

من با بیحوصلگی: عمم!

 

نازنین رو به مائده: معلم کلاسا عمه آیداست!

 

مائده رو به ردیف عقب: بچه ها می دونستین معلم کلاسا عمه آیداست؟ 

 

سنا رو به من: حالا چجوری درس میده؟!

 

و این گونه بود که نحوه ساختن شایعه کشف شد! :|

 

یکی از بچه ها هست موقع صدا زدن معلما همچین " خانــــــــــــوم! " صداش میکنه، بعد بچه ها بهش میگن برو که دانشجوی الف دانشگاهی! بعد به منم میگن هر ترم رد میشی با این وضعت! :| دیگه شما اوضاع رو دریابید! :))

 

معلم دینی یه موضوعی رو تعریف کرد بعد نصف بچه ها همین طور " ها؟" وار نگاش کردن. یه کم نگامون کرد گفت " منحرفا خودشونو لو دادن، پاستوریزه هاش نفهمیدن! "

 

یه نفرم هست تو مدرسه، دقیقا نمیدونم چیکار میکنه از بس که علاف داریم تو مدرسه! ولی مثلا کافیه بری یه ورقه دستش بدی... " دستت درد نکنه، مرسی دخترم، ممنون، واقعا زحمت کشیدی " ـه که می بنده  بهت! تازه دایره ی لغات من در اون حد وسیع نرفته هنوز! :))

 

بعد هرچقدر بعضی از معلما می تونن خوب باشن، این کادر مدرسه میتونن الاغ باشن! امروز یکی از اون بوقیاش اومده به نماینده میگه " نذار اینا حلقه بزنن یه جا، بگن بخندن! یعنی واقعا بوق بهشون، از اون بوق کشدارا!

 

پنی یک:

 

خنده های دبیرستانو دوست دارم، به همه چی میشه خندید این جا! حتی به جرز دیوار! 

وای بر شما!

همانا فرصتی برای ایمان نیاوردگان، کسانی که با گل اول هلهله کرده و فریادشان در کوی و برزن پیچید.

 

بدانید و آگاه باشید دشمن حتی با نفرات بیش تر هم قادر به پیروزی نخواهد بود و همانا فرصتی برای ایمان نیاوردگان!

 

 

حالا من اخطار دادم بش دیگه!

خدمت دوستان عرض کنم که این روزا در پی امتحانات گروهی مصوب آموزش و پرورش که رسما دهن ما رو سرویس کردن، پرم به پر یه نفر خیلی گیر می کنه و جناب هنوز روح ریاست طلب اینجانب رو نشناخته!

 

پنی یک:

 

به هرحال فردا پس فردا صدای قتل و خون و خون ریزی اومد، تعجب نکنید!

REALLY؟!

خب من دیشب برای چند لحظه حس کردم یک دختر پانزده روز مانده به شانزده سالگیشِ تنها هستم! :دی