پیاده رو
پیاده رو

پیاده رو

چیزهایی هست که نمیدانی

*یه چیزاییم هست که نمیشه درموردشون حرف زد، در موردشون نوشت. فقط میشه درموردشون فکر کرد و فکر کردن بهشون فقط دیوونت میکنه. و تو میمونی با یه دنیا حرفای نگفته که هرروز دارن تلنبار میشن رو هم و مچالت میکنن. که نه میتونی غرق بشی توشون، نه میتونی رهاشون کنی. که نه با خط خطی کردن دفتر، نه با آهنگ گوش کردن، نه با فیلم دیدن، نه با کتاب جدید خوندن از بین نمیرن. همون جایی که هستن میمونن و بعضی وقتا هجوم میارن سمتت که یه وقت فکر نکنی رفتن. پشت هرچیزی قایم میشن، یه گردنبند که هفته پیش از گردنت باز کردی و الان تو کمده، یه تیکه زمین آسفالت، یه جمله از یه فیلم کمدی حتی.

 

** از یه جایی به بعد دیگه بحث نمیکنی. سعی نمیکنی اثبات کنی که همه یه طرز فکری دارن و قرار نیست تو با طرز فکر بقیه پیش بری. از یه جایی به بعد ساکت میشی و میذاری فکر کنن که بردن. که تو قانع شدی که "آره! حق باتوئه!". دیگه سعی نمیکنی بفهمونی که "بابا! نمیخواین مثل من دنیا رو ببینین؟ خو نبینین! فقط بذارین زندگی خودمو بکنم. بذارین طرز فکرم واسه خودم باشه نه یه چیز کپی پیست شده."