عرض کنم خدمتتون که بعضی روزا حیلی خوبن اصلا، همین جوری یه هویی با همه خستگیاشون و اعصاب خوردیاشون خیلی خوبن!
از بارون دم صبح بگم یا دیدن مائده سر آزمون، از این که هنوزم خره خودمه این تفنگداره!:))
از بارون بعد آزمون بگم و دایی که یه اشاره به چتر کرد و خندیدیم که "چتر مال احمقاست!"
از رو چال و چوله پریدنامون و نفسای عمیقی که کشیدیم تو بارون، از برنامه ای که خوب دارم دنبالش می کنم هنوز، خوب دارم درس می خونم!
از ترازم که الان دیدمش و از زندگی که دوسش دارم!:)