از این فیلم ها که خلافکار و موادفروش خیلی جذاب و خوشتیپ دارند و مردم هم هی تخیلی اند، تخیلی اند می کنند، دیده اید؟ خب من به شما می گویم که مردم خیلی شکر خورده اند و اصلا هم این موضوع زاییده ذهن توانای نویسنده نبوده!
من خودم چند وقتست یک خلافکارِ موادفروش را از زاویه ی دید بسیار خوب دیده ام. خب بروید و کشکتان را بسابید که همانا خیلی هم نویسنده ها زندگی واقعی را می نویسند و اصلا هم تخیل در کارشان جا ندارد!
پنی یک: اصلا هم نپرسید که این موادفروش را از کجا شناخته ام؟:دی
تا باشه از این موادا !
خب تو نشو، منم ببرمت شهر کتاب!
باش، بالاخره کتابم یه جور مواده!
نمیبرمت شهر کتاب خودم دیگه! : shout :
منم میرم موادفروش جانی میشم!:shout:
نرو سمت اون کوچههه! : shout :
کجای کاری که اینجانب از یک سالگی درحال تردد از اون کوچهست!
میگم بشین درستو بخون جا پلکیدن با قاچاقچیا! : shout :
من نمی پلکیدم که، خودش داشت تو کوچه هه می پلکید!
بشین سر زیستت. بشین سر درست. پیکسل بی پیکسل ها!
درس ندارم، زیستم ندارم!
یعنی تو فکر کردی من به خاطر دوتا پیکسل دست از آرزوهام میکشم؟ رقمو ببر بالا!
لازم نکرده! بشین سر زبانت!
زبان تموم شده!
دلمون خوشه جوجه داریم! :|
برو سر درس و مشقت بچه، میگم کاکاشی بیاد بخوردت ها!
جوجه قرار نیست روزی مرغ بشه؟
آیـــــــدا.. ؟
مواد فروش .. ؟
مواد .. ؟
تو .. ؟
تو هم با این آپ هات!
خودم نرفتم بخرم که، دیدمش!:دی