دستم رو تو بسته ی شکلاتا می کنم و یه دونه از اون سنگیاش برمیدارم. بعد لازم به ذکره که در این روزگار آدم باید مواظب باشه که شخصیتش بر چه اساسی داره شکل میگیره، یعنی میگم تو این روزگار که یه بسته شکلات سیصد گرمی شده نه هزار تومن، آدم همون طرفدار محیط زیست و خوردن هوای مفت باشه [که بعید نیس در آینده ای نزدیک پولی بشه] خیلی ارزون تر تموم میشه.
داشتم میگفتم! نگاهم میره سمت اون چارتا تخم اژدهایی که قایم کردم بین شکلاتا. می دونین هیچ کس نمیدونه که اونا تخم اژدهای واقعین. همه فک میکنن اونام چارتا شکلات دیگن که روکششون شکل تخم اژدهاست ولی من میدونم.
باید به درگاه باری تعالی شکر کنم که کسی ندیده من اون چارتا تخم اژدها رو پیچیدم لای شال گردن قهوه ایم که جاشون گرم و نرم باشه. همین الان بلند شدم که لونهشون رو بذارم رو تختم و متاسفانه لونهشون زیاد محکم نبود. همشون ریختن زمین و گس وات؟ نشکستن. پس اونا تخم اژدهای واقعین. اگه نبودن تا حالا زیر دست من دووم نمیاوردن.
یکی از اژدهاها نژادش با بقیه فرق میکنه. تخمش دونه های مشکی داره ولی مال بقیشون دونه های قرمز داره ولی این نباید باعث بشه بقیشون فک کنن من بین اژدهاهام فرق میذارم. قول میدم همشون خفن بشن، بالای خیلی بزرگ دربیارن و آتیششون بتونه تا اونور شهر بره.
"من قول میدم بهتون!"
من منتظرم اژدهاهام سر از تخمشون دربیارن. من منتظرم! :)
اژدهاهام هنوز اسم ندارن!
- به نظرت اون دختره خوشگله؟
+ آره!
- میدونی! تو همه رو خوشگل می بینی؟
+ مگه نیست؟
- ای کاش همه ی ما چشمای تو رو داشتیم! تو همه رو خوشگل می بینی!
+واقعا؟
- آره میدونی تو همونی که چشماشو شسته!
قسمت چهارم دث نوت را میگذارم برای دانلود و در لیست آهنگ هایم یکی از آهنگ های گروه پالت را انتخاب میکنم. حوصله ام را سر می برد. یعنی نه که آهنگه حوصله سربر باشدها، فقط مناسب حال الانم نیست. آهنگ دوم آلبومشان را انتخاب می کنم و...خودش است! همزمان که با ریتم آهنگ بالا و پایین می پرم نوک انگشتانم می سوزد. چشم چپم هم خوب است. یعنی تا وقتی کاری به کارش نداشته باشم خوب است. بعد یک چیز جالبی در این دیوار خوردنم توجهم را جلب کرده. دوست و آشنا بیش تر از خود من نگران باقی ماندن جای ضربه وارده هستند. یعنی نصف این افراد هنوز فکر می کنند من از آن دخترهای تیشان فیشان هستم که تا نوک ناخنم به میز خورد تا سه روز آخ و اوخ کنم و درباره مضراتی که این ضربه به پیکره من وارد کرد سخنرانی کنم.
بعد در این یک هفته هرکس از کنار من رد میشد نچ نچی می کرد و میخواست وارد گفتگو در زمینه "خداروشکر، چشمت درنیومد!" و امثالهم بشه که با یک لبخند گنده مواجه میشد که "خفنه، دوسش دارم!" و بعد افراد مذکور احتمالا با خودشان فکر میکردند "دختره خله!"
دو روز پیش داشتم یک نفر را توجیه می کردم که چطور می شود با تخم مرغ شانسی خوشحال بود. بعد وقتی صحبت به چیزهای کوچولویی که از تخم مرغ شانسی درآورده ام رسید، طرف مقابل از خنده به دیوار پاشیده و جملات "تو دیوونه ای" به دفعات از دهان ایشان شنیده شد.
بعضی وقت ها برای این که آدم ها را بسنجم از معیاری به نام "ماندگاری لبخند" استفاده می کنم. می دانید آن جا که آدم ها می خندند و بعد لبخند روی لبشان می ماند و بعد خیلی آرام پاک می شود. بعضی ها لبخندشان ماندگاری بیش تری دارد با موضوعات ساده تری می پاشند به دیوار و خب این آدم ها را فوق العاده دوست دارم.
این آدم ها که زودتر میخندند، بیش تر می خندند و خنده شان دیرتر تمام می شود.
این آدم ها...:)
- این سرم که خورد به دیوار مدرسه، مامان میگف خوب شد جاش نموند رو ابروت ولی اگه جاش میموند فک کن چقد خـ..
+خفن تر میشدی!
همین الان اینجانب درحالی که مسواک با زاویه ی 53 درجه با کسینوس 0.6 تو دهنم بود، یهو به ذهنم زد که مگه فردا امتحان دینی ندارم و الان ساعت 11 نیست مگه؟ و دینی رو همینجوری بخون بخون نمیشه نوزده کشید بیرون ازش پس..
بعد دستم رفت سمت قلبم که به میمنت و مبارکی یه سکته ناقص بزنم و دریچه های میترال و دریچه های سه لختی چارلختی همه با هم به باد فنا [درس جدید قندچیه!] که یهو یادم افتاد که اصلا ما امتحانو لغو کردیم و کدوم امتحان؟!
:|
آدمایی که همش دلیل میتراشن واسه کاراشون و یه بارم فکر نمیکنن که خودشون دارن اشتباه میکنن، خطرناکن. این آدما که تا میخوای حرف بزنی باهاشون دهنشونو وا میکنن چارتا جمله از این و اون تحویلت میدن و فک میکنن آدمای بزرگی که دارن حرفاشونو تکرار میکنن اشتباه نمیکنن، خطرناکن!
پنی یک:
سکوت علامت رضا نیست!
پنی دو:
جالب اینجاست که آدما میان میگن "زود قضاوت نکن" و در همون لحظه خودشون دارن زود قضاوت میکنن!
پنی سه:
وقتی شناختمون از یکی به جایی رسید که دیگه تحملشو نداریم، خود گول زنی بدترین راه حله!
Crazy people don't know they are crazy
I know I'm crazy
Therefore
I'm not crazy
?Isn't that crazy
حیدربابا یولوم سنن کج اولدی
عمریم کئچدی گلممدیم گئج اولدی
هیچ بیلمدیم گوزللرن نئج اولدی
بیلمزدیم دونگه لروار دونوم وار
ایتگین لیک وار‚ آیریلیق وار اولوم وار
شهریار
والا به نظر من شما اگه خیلی دلت میخواد جوونای این مملکتو به راه راست و مستقیم و اینا هدایت کنی، به جای فیلتر کردن وبلاگای مردم یه حرکتی بزن این صفحه هایی که میاره "اگر میخواهید ال بیاموزید و بل بیاموزید" و اصن استغفرالله رو فیلتر کن!
پنی یک:
بعد تازه خواهشم میکنه به همین نون و نمکی که خوردیم اگه زیر هیجده ای صفحه رو ببند! آخه دردمو به کی بگم من؟!
عرض کنم خدمتتون که بچه های کلاس طی یه عملیات انتحاری که شکرًلِلّه خسارت جانی و مالی نداشته تا به همین لحظه نشستن کاریکاتورای خودمونو کشیدن رو وایت برد و کشیدن که فعل درستی نیست، درواقع یه نفر کشید که میتونین کاریکاتور خودشو سمت راست وایت برد بالای اسم طراح که خودشه پیدا کنین.
بعد سمت چپ وایت برد بالا (بر وزن سمت چب جدول تناوبی بالا) میتونین یه سفره هفت سین که کار مشترکه و روزشمار و طبعا روز آخر میشه ساعت شمار رو پیدا کنین که طاقت فرساوار روزای مونده به عید رو میشمره.
بعد مدیونین اگه فک کنین همه اینا در پی اون حرف قندچی انجام شد که "میترسم کم کم سفره هفت سینتون گسترده شه بیاد وسطای وایت برد، مثلا ایکس بشینه اینجا ایگرگ اونطرفش!"
در ادامه ما انقد تابلو شدیم سر کاکائوخوردنمون که کاریکاتورمونم باید کاکائو دستش باشه. آدم انقد ضایع؟! :|
ایشونم معرف حضور اصن! سعیدی با دمپایی های ابری و میکروفون تو حلقش