"به من اعتماد کن،به من اعتماد کن
خودتو از این همه به من اعتماد کن."
وقتی فکر می کنم ممکن است مثل تمام نابغه ها که کسی قدردانشان نبود و از تمام محافل علمی و هنری به بیرون پرت شدند،مسخره شدند و گمنام مانند تا دم ِ آخر زندگی،روزی جامعهی هنر به این نتیجه برسد که بنیامین بهادری تمام این مدت نابغه بوده و ترانه هایش بروند توی کتاب ها و روی بیلبوردها،تنم می لرزد...
از این وبلاگ
چونان صاعقه ای بر من فرود آمدی
و دو نیمم کردی
نیمی که دوستت می دارد
و نیمی دیگر
که رنج می برد،
به خاطر نیمه ای که دوستت دارد...
غادة السمان
از این وبلاگ
ترک موتور بنشان مرا، آواز ایرج را بخوان
اصلا بدزدم نیمه شب، اصلا مرا بیهوش کن!
پنی یک:
اینم واسه اون قاتل موتورداره که قراره منو بدزده! :D
بزرگ ترین ظلمی که می توانید به خودتان بکنید، این است که اجازه بدهید آدمی زندگیتان را به دو قسمت قبل و بعد از خودش تقسیم کند.
از این وبلاگ
مامان مهمانی دوست دارد. مامان حرف زدن و خندیدن و رقصیدن را دوست دارد. مامان لباسهای قشنگ برای مهمانی خریدن را دوست دارد و همیشه به کمبود لباسهای مهمانی من غر میزند. مامان از هر مهمانی و مسافرت و فعالیت دستهجمعیای لذت میبرد. مامان لباسهای قشنگ دارد و هروقت میپوشد، از نظر من از همهی هم سن و سالها و حتی کوچکتر از خودشها، سَر است. مامان لبخند قشنگی دارد. او وقتی به مهمانی میرود، لبخند میزند.
مامان نه تنها میداند که باید توی پلو چقدر نمک ریخت تا بی نمک نشود، بلکه بلد است کیک درست کند. شیرینی بپزد و پیراشکی حتی. فرنیهای مامان محشرند و بوی غذایش، هوش از سر آدم میپراند. ولی بوی عطرهایش چیز دیگریست. من نمیدانم.. ولی بوی عطرهای مامان انگار همیشه به لباسهایش میماند. مامان همیشه خوشبو و مرتب و شیک است. و من نمیدانم چطوری میتواند باشد. همیشه خوشبو و شیکپوش و خوشگل بودن کار سختیست و مردهای بی لیاقت، هیچوقت این را نمیفهمند.
از این وبلاگ