در اولین تجربه ی مستقل بودن و از این سر شهر به اون سر شهر رفتن:
1. چسبیدم به میله های بی آر تی.
2. بنا بر توصیه ی مامان که "مواظب کیفت باش" کیف رو بغل کرده و هی دستمو می کردم تو جیبم که از بودن گوشیم اطمینان حاصل کنم.
3. فهمیدم وقتی پیرزن شدم اگه هنوز بی آر تی وجود داشت، نمیتونم ازش استفاده کنم. چون در جوونیم پرش با مانع یاد نگرفتم که بتونم از روی نرده ها به طور خودجوش وارد بی آرتی بشم.
4. بعضی از مردم تاکسی رو با خونه ی خاله/عمه/پسرخاله/ حتی خاله ی عمه ی پسرخاله اشتباه می گیرن.
5. بعضی از مردم میتونن شما رو به حالت mp3 player و حتی فراتر از اون دربیارن!