من از اول زندگی هم این طور بوده ام که هرچیز جالب انگیزناکی را پیدا می کردم بیش تر از این که برای پیدا کردنش شوق داشته باشم، دوست داشتم هی این شوق را با دیگران هم تقسیم کنم و مردم هم بی بهره نمانند از این شوق ها! بعد در خیلی از موارد هم خورده توی ذوقم و مردم اصلا شوق نشان نداده اند و همین طور رد شده اند و فکر کرده اند من خلم که شوق نشان میدهم برای این چیزها!
بعد دیروز هم نشسته بودیم با آیناز و من دوباره تصمیم گرفتم شوقم را تقسیم کنم! حالا در خیلی از موارد هم تقصیر من هست ها، مثلا آیناز که نمی فهمد من چه می گویم، طبعا شوق هم نشان نمی دهد ولی از آن جا که من از رو نمی روم دوباره آهنگ گذاشتم برایش که بیا ببین چه قدر خوب است. بعد آیناز هم چیزی نمی گفت بیچاره، گوش می کرد با حالت " خدایا، من چه گناهی کردم خواهر این شدم؟! "
بعد آهنگه که تمام شد، با همان حالت دو نخطه خط صاف البته دونخطه خط صافی که نیشخند می زند گفت " بابا همچین چیزی رو پیش بینی کرده بود! "
منظورش از همچین چیزی سبک آهنگ گوش دادن من است! آخر همین دو سه سال پیش اینجانب سلیقه ای در موسیقی داشتم که الان اصلا جای بررسی و نگاه به گذشته ندارد! بعد همان اینجانب الان نشسته ام و دارم " به سوی تو.. به شوق روی تو..به طرف کوی تو..! " گوش میدهم!
این نکته هم لازم است که من اصلا کم نیاوردم درمقابل دونخطه صاف-نیشخند آیناز بلکه حواب کوبنده ای دادم که سن نوجوانی است و تو هم میرسی دوسال دیگر به این جایی که من رسیده ام و می شینم به ریشت میخندم هار هار!
عرضم به حضور که بعله! سلیقه ی موسیقایی اینجانب شدیدا در معرض تغییر و تحول قرار گرفته و می توان از کارنامه ی دگردیسی این تحولات، کتابی به قطر کمر معلم ریاضی نوشت!
به هرحال اینجانب الان نشسته و سلیقه های جدیدش را گوش میدهد:
به سوی تو، به شوق روی تو، به طرف کوی تو
سپیدهدم آیم، مگر تو را جویم، بگو کجایی؟
نشان تو، گه از زمین گاهی، ز آسمان جویم
ببین چه بیپروا، ره تو میپویم، بگو کجایی؟
برای سنتی، اول شجریانها، بعد سالار عقیلی! البته پیشنهاد تخصصی که زیاد است؛ شما تازهکاری بعداً راهَت میندازیم..
تازه کار خودتی!
شجریان گوش ندادم زیاد، سالار عقیلی دم دستم بوده همیشه!
وای از سلیقه موسیقیایی! وای از تمسخرات پس از سبنا حجازی¡(!
وای، وای!