ساز دهنی زرشکی قدیمیم یکی از اون چیزاییه که باهاشون پز میدم به بچم. سازدهنی خوشگلی نیست، نه رنگ خاصی داره، نه خیلی باابهته، حتی جای دندونای بچگیمم روش مونده ولی می دونید اون حس قدیمی بودنش، اون حس که یه چیزیه که به گذشته تعلق داره، همه و همه باعث میشن بشه یکی از اون وسیله های :) !
من هیچ وقت بلد نبودم سازدهنی بزنم، هنوزم یاد نگرفتم ولی اون روز که واستاده بودم جلوی پنجره، یهو چشمم خورد به ساز دهنی قدیمی. گوشه کتابخونه افتاده بود و خیلی تنها به نظر می رسید. من برش داشتم و زدمش. می دونستم بلد نیستم، ولی دلم میخواست بزنمش. رفیق قدیمی بود!
حالا رفیق قدیمی گوشه کولم جا خوش کرده، راضیه! شاید بیش تر دوس داره گوشه کولم باشه تا گوشه کتابخونه. حداقل از گوشه کولم میتونه سرک بکشه، میتونه بعضی وقتا بزنه، بخونه!
رفیقای قدیمی، رفیق می مونن، حتی اگه غافل بشیم ازشون، حتی اگه...
منظورم این بود که سازی است برای تنهایی!
آهان!
آره این روزا زیاد به دردم خورده!
همیشه دوست داشتم هارمونیکا یاد بگیرم؛ ساز تنهاییه!
آره خیلی تنهاست!
حتى اگه ما باهاشون بد تا کنیم..!
حتی اگه ما باهاشون بد تا کنیم!
بابام یدونه داره از اینا مال عهد دقیانوسه، بچه بودم داد به من. بازی کردن باهاش لذت بخشه و یادآور کلی خاطرس.. شب جمعهای یاد گذشتگان انداختیم :))
شب جمعه ای! :))
بذ عکسشو!