همه اتفاق های یک هویی!

نشسته ام که ایکاش همه روزهای سال همین جوری پیش برود که من درس ها را صد روز قبل تر خوانده باشم و اصلا هم درس خاصی نداشته باشم و الان که نگاه می کنم به کاغذهای صورتی که چسبانده ام به کمدم [ که یکیشان برنامه کلاسی‌ست همراه با یک لبخند که با خودکار مشکی کشیده ام زیرش، دیگری کتاب های درسی‌ست که باید بخرم در این چند روزه از نمایشگاه کتاب و دیگری لیست کارهای چند روزه است] تنها سه کار مانده که باید خط آبی و قرمز بخورد رویشان که دوتایشان کارهای کلاس زبان است و دیگری تمرین با والتر!

 

بعد حالا از کاغذهای صورتی کنار تختم بگویم، روی اولی یک لبخند مشکی کشیده شده و روی سومی یک لبخند گنده ی قرمز، در این بین کاغذ وسطی بی نصیب مانده بود که دو روز پیش از مدرسه برگشتم و همین که نشستم روی صندلی، چشمم خورد به یک شکلک غرغرو زیر کاغذ دومی و اصلا به قدری این اتفاق یک هویی بود که دو سه دقیقه خیره مانده بودم به شکلک غرغرو!:))

 

شکلکه هنوز این جاست و تکان نخورده جایش، هردفعه که سرم را می چرخانم سمت کاغذه یک لبخند گنده کش می آید روی صورتم و شکلک غرغرو غر می زند و چشم غره می رود به لب های کش خورده ام!

 

این اتفاق های یک هویی را خیلی دوست دارم، حتی اگر در سطح یک شکلک غرغروی کشیده شده توسط آیناز باشد!:)