زشت میشی خره!

جعبه را به سویمان دراز کردی و گفتی « مهم نیست ما با هم نباشیم، مهم اینه که قلبمون با همه!» 

 

هم من و هم تفنگدار دوم دستمان را دراز کردیم و جعبه های خودمان را گرفتیم. جعبه ی سوم را نیز از جیبت درآوردی و گفتی «اینم مال من!»

 

با بیحوصلگی در جعبه را باز کردم، ملت آن بالا داشتند سر کلاس بندی می جنگیدند و تو سوغاتی مشهد میدادی به ما؟ قبل از این که درش بیاورم، برق زد. گردنبند قشنگی بود. گفتی که " خدا " است. حرفی نزدیم. چرخیدیم و از پله ها بالا رفتیم. خودم را پرت کردم توی کلاس، توی کلاسی که تو نبودی، که آن لعنتی خوب هم نبود!گردنبند را کشیدم بیرون فوری و بدون معطلی انداختم دور گردنم. نباید بیش تر منتظرش می‌گذاشتم.

 

خره!

 

گردنبندت جای خودش را حفظ می کند، اخم هایت را باز کن!

 

نظرات 1 + ارسال نظر
مجال خواه شنبه 14 شهریور 1394 ساعت 21:48 http://magal.blog.ir/

منم یک تفنگدار رو از دست دادم امسال.. ولی هر جور شده کلاس رو عوض میکنم.. البته بستگی به دبیر ریاضیش داره.. وای ... که چقدر من غصه دارم.. هیییی ا

+ کلاس خط برو حتما، لازمه
+ بیچاره معلم هات..

دفتر بالاییه مال من نیستا، پایینیه مال منه!

شوما خودت یه دستخط بذار ما فیض ببریم!:|

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد