فکر کن همین جور نشستی، لبتابت در حال پخش لیست آهنگ های رضا صادقیست و تو دراز کشیده ای و دفتر و کتاب زبانت جلویت بازند و هی داری سعی می کنی از این چهار سطر لعنتیِ دیالوگ، پونزده تا سوال بکشی بیرون!
روز خوبی بوده تا این جا و تو خوشحالی، مثل هرروز!
یک هو صدای ویبره گوشی بلند می شود و تو به آن شماره ناشناس خیره می مانی، جواب اس ام اسش را می دهی و بالاخره می فهمی کیست. کف دستانت عرق کرده اند و از کسی که صبح قشنگت را به گند کشیده متنفری. جوابش را طوری می دهی که برود و پشت سرش را هم نگاه نکند.
از دست خودت عصبانی. لیست شماره تلفن های گوشیت را بالا و پایین می کنی و به تفنگدار اول خبر می دهی، خبر اعصاب خوردیت را!
تفنگدار اول با تفنگدار دوم و سوم فرق می کند. رگبار می زند. هم به تو و هم به شخصی که اعصابت را خورد کرده. بعد کم کم آنقدر مسخره بازی درمی آورد که اصلا یادت می رود برای چه روزت بد شده بود؟ روز به این قشنگی!
هر تفنگدار روشی دارد برای خودش، برای به راه آوردن حریفش و تفنگدار اولی یکی از آن خوب هایش است. روشش حرف ندارد. اصلا منطق سرش نمی شود! فقط دلش می خواهد تو را آدم کند.
تفنگدار اول، من را آدم نکن!
من تیرهایت را دوست دارم! :)
گاهی دوس داشتم یه تفنگدار داشته باشم!
یکی که "عین" خودم باشه!
نه نه.. بدتر از خودم باشه ولی همیشه.. بهش حرف هایی رو بزنم که اونقدر خاصن که نمیتونم به خیلیا -منجمله خانواده- بزنم!
حرف هایی که یه گوشه می مونن و محکوم به بودن در یک حصار استخوانی به نام قفسه سینه هستند..!
هیییی
پیدا می شه، به وقتش!
تفنگدار اول ..
با سلام خدمت شما وبلاگ نویس محترم
انصافا وبلاگ زیبایی دارین.این رو جدی میگم...
امیدوارم موفق باشین...
:)