کیف دستیم را روی سنگ فرش می اندازم و می نشینم کنارش. بچه ها سه چهار قدم دور تر از ما نشسته اند و صدای خنده هایشان می آید.
سرم را روی شانه اش می گذارم و با هم آهنگ جدید ها را گوش می دهیم.
گور بابای کثیف شدن لباس هایمان!
اصلا زمین را ساخته اند برای نشستن، چه فرقی می کند کجا باشد؟
دلم واسه یه شونه حسابی تنگ شده..